اخمت بایتورسینولی - اصلاح‌کننده نوشتار قزاق و مبارز برای عدالت

اخمت بایتورسینولی به عنوان مبتکری که نوشتار ملی را متحول کرد، تجلیل شد. برای مبارزه با بی سوادی در میان قزاق ها بین سال های 1910 و 1912، او الفبای عربی را به گونه ای طراحی کرد که شامل 24 کاراکتر می شد: 5 مصوت، 17 صامت و 2 نیمه مصوت، همه بر اساس خط عربی. این الفبا از سال 1913 تا 1929 در تمام مدارس مسلمانان و شوروی پذیرفته شد و هنوز هم توسط قزاق ها در چین استفاده می شود. Baitursynuly همچنین نویسنده کتابی پیشگامانه است "ابزار خواندن: الفبای قزاقستانی" («کتاب درسی: آغازگر قزاقستانی»)، طراحی شده است تا یادگیری را با این الفبای جدید آسان تر کند.

کودکی

اخمت بایتورسینولی در 5 سپتامبر 1872 در منطقه مدرن کوستانای قزاقستان به دنیا آمد. در ابتدا، تاریخ دقیق تولد او نامشخص بود و بیشتر منابع به 29 سپتامبر اشاره کردند. با این حال، در سال 2012، در سندی به نام «بیوگرافی»، که توسط خود Baitursynuly نوشته شده است، تاریخ تولد او 5 سپتامبر ذکر شده است. پدرش بایتورسین یک رهبر محترم و با نفوذ بود که قاطعانه از جامعه خود دفاع می کرد. پس از اختلاف با یکی از مقامات منطقه، بایتورسین و برادرانش برای کارهای سخت به سیبری تبعید شدند.

این رویداد دردناک عمیقاً اخمت را تحت تأثیر قرار داد. همانطور که او در نامه‌ای به مادرش از زندان سمی‌پالاتینسک به مصیبت پدرش فکر می‌کرد، مسئولیت‌ها و میراث اخلاقی خود را بازتاب داد. علیرغم این مشکلات، بایتورسینولی به تحصیل خود اختصاص داشت، از تحصیل نزد یک ملا محلی و در یک مدرسه روستایی تا فارغ التحصیلی از مدرسه آموزشی اورنبورگ که توسط آلتینسارین تأسیس شده بود، علی رغم مشکلات مالی جدی.

حرفه شاعر

حرفه اخمت تقریباً 15 سال به طول انجامید و در مدارس روسیه-قزاق در چندین منطقه تدریس می کرد. او قاطعانه معتقد بود که تسلط بر علم و پیشرفت برای قزاق ها برای بهبود انقیاد استعماری خود بسیار مهم است. او از هموطنانش خواست که به جای سرزنش کردن مشکلاتشان، روی خودسازی تمرکز کنند. او به ناامیدی غالب در میان قزاق ها اشاره کرد که به طور فزاینده ای نسبت به جامعه بین المللی احساس بیگانگی و رنجش می کردند و دلایل ناراحتی خود را زیر سوال می بردند.

Baitursynuly در آثار خود بر اهمیت درک چگونگی شکل دادن شرایط گذشته به حال و آینده تأکید کرد. او از زمانی انتقاد کرد که قزاق ها علیرغم استقلال خود، از تلاش های علمی و هنری غفلت کردند و این امر پیشرفت آنها را در حالی که جوامع دیگر توسعه می یافتند متوقف کرد. آثار ادبی او از جمله مجموعه شعر "ماسا" ("پشه") и "چهل افسانه"او که تحت تأثیر کریلوف نوشته شده است، آموزش، رفتار اخلاقی و انسان گرایی را ترویج می کند و مخاطبان خود را به پذیرش این اصول ترغیب می کند.

فعالیت های سیاسی اخمت بایتورسینول

اخمت بایتورسینولی پس از انقلاب 1905 وارد فعالیت های سیاسی شد. او یک چهره کلیدی در تهیه پیش نویس بود "طومار کرکرالی"که خواستار پایان دادن به مصادره زمین، ایجاد مجامع محلی و تعلیق اسکان دهقانان در قزاقستان شد. فعالیت او منجر به دستگیری های متعددی شد.

او در سال 1913 به همراه چهره هایی مانند علیخان بوکیخان و میرزاکیپ دولاتولی روزنامه را تأسیس کرد. "گفتم". تا سال 1918 تیراژ آن از هشت هزار نفر گذشت. موضع انتقادی روزنامه اغلب منجر به جریمه‌هایی از سوی مقامات می‌شد که منجر به زندانی کوتاه مدت احمد در سال 1914 شد، زیرا او نتوانست چنین جریمه‌هایی را بپردازد. خوانندگان تجمع کردند، برای آزادی او کمک جمع آوری کردند و بارها به کاهش تحریم های مالی اعمال شده بر این نشریه کمک کردند.

زندگی شخصی

قبل از ازدواج با اخمت بایتورسینولی، همسرش الکساندرا، که اصالتا اهل ورخنورالسک بود، در یک مدرسه روسی-قزاق در نزدیکی کوستانای تدریس می کرد. در آن روزها ازدواج بین افراد با مذاهب مختلف با مشکلاتی همراه بود، اما الکساندرا برای نزدیک شدن به اخمت به اسلام گروید. آنها اتحاد خود را در مسجد تثلیث جشن گرفتند، جایی که امام الکساندرا را با نام بدریصافا محمدسادیکزی ثبت کرد که نشان دهنده هویت تاتاری جدید اوست.

بدریصافا با دانش روان خود از زبان قزاقستانی و شخصیت گرم و مهمان نواز ذاتی خود به سرعت خانواده بایتورسینولی را مجذوب خود کرد. او به یک پشتیبان ضروری برای شوهرش تبدیل شد، به ویژه زمانی که او سردبیر یک روزنامه معروف قزاقستان شد. بدریصافه به همراه دختر خوانده اش کاتز مدیریت چاپخانه را بر عهده گرفتند.

سرنوشت همسرش پس از مرگ اخمت

پس از اعدام اخمت در سال 1937، بدریصافا باید سختی‌های سختی را متحمل شود. در سال 1942 یا 1943، او در حالی که ضعیف شده بود و کت قدیمی اخمت را پوشیده بود، به نزد نزدیکان اخمت بازگشت. برای اینکه بستگانش مزاحم نشود، او زندگی با غریبه ها را انتخاب کرد و بعداً به خانه سالمندان در الکساندروکا منتقل شد. روزهای پایانی او تا حدودی نامشخص است، اما اعتقاد بر این است که او آنها را با حمایت یک خانواده محلی در کاسکاتا گذراند.

کامنت گذاشتن ممنوع