یک راز

یک راز
در میان بسیاری از درختان غان و کاج بورابای، دریاچه درخشان کومیسکل است. در وسط این دریاچه صخره ای وجود دارد که این تصور را ایجاد می کند که گویی مستقیماً از خود دریاچه آمده است. اگر از زوایای مختلف با دقت بیشتری نگاه کنید، می توانید تصاویر مرموز و مرموز زیادی را مشاهده کنید. از یک طرف صخره شبیه یک قایق است و از طرف دیگر شبیه دختری با موهای روان است. احتمالاً به همین دلیل است که مردم این صخره را Zhumbaktas-Rock Mysterious نامیده اند. در میان مردم افسانه ای در مورد ژومبکتاش وجود دارد.

روزی روزگاری بای بود. و پسران فراوان و یک و تنها دختر داشت. او بسیار زیبا، باهوش و سخت کوش بود. یک روز یک خواننده جوان، خوش تیپ و با استعداد به روستای آنها آمد. دختر را دید و عاشق شدند. با علم به اینکه هرگز از پدر دختر رضایت ازدواج دریافت نخواهند کرد، شبانه به دریاچه کومیسکول فرار می کنند. بای پس از اطلاع از این موضوع به پسرانش دستور می دهد که به هر قیمتی شده مرد جوان را پیدا کرده و بکشند و دخترش را به خانه برگردانند. پسرها به دنبال جوان می روند. آنها در بوته های ساحل دریاچه پنهان شده اند. عاشقان سوار بر قایق به سمت ساحل شنا می کنند. اینجاست که برادران به خواهر و معشوقش حمله می کنند. جوان را می کشند. سپس دختر، دلشکسته، از خدا می خواهد که او و قایق را تبدیل به سنگ کند. خداوند خواسته او را برآورده می کند و بلافاصله دختر و قایق به صخره ای عظیم در وسط دریاچه تبدیل می شوند. این یکی از افسانه های مربوط به ژومبکتاش است. استراحتگاه Borovoe، استراحت در Borovoe

کامنت گذاشتن ممنوع